جدول جو
جدول جو

معنی پخچ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پخچ کردن
پخج کردن
تصویری از پخچ کردن
تصویر پخچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پخج کردن
تصویر پخج کردن
له و بازمین یکسان کردن برابر و مساوی کردن با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچ کردن
تصویر پرچ کردن
کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
((پُ. کَ دَ))
پختن
فرهنگ فارسی معین
((پَ. کَ دَ))
فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیله ضربات چکش به منظور محکم کردن آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
Diffuse, Broadcast, Disseminate, Emit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
транслировать , распространять , распространять , излучать
دیکشنری فارسی به روسی
senden, verbreiten, aussenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
транслювати , поширювати , поширювати , випромінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
nadawać, rozpowszechniać, emitować
دیکشنری فارسی به لهستانی
广播 , 扩散 , 散布 , 发出
دیکشنری فارسی به چینی
transmitir, difundir, disseminar, emitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
trasmettere, diffondere, disseminare, emettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
emitir, difundir, diseminar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
diffuser, disséminer, émettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
กระจาย , กระจาย , แพร่กระจาย , ปล่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
menyiarkan, menyebarkan, memancarkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بثّ , فشّ , بثّ, أطلق
دیکشنری فارسی به عربی
प्रसारित करना , फैलाना , उत्सर्जन करना
دیکشنری فارسی به هندی
לשדר , להפיץ , להפיץ , לפלוט
دیکشنری فارسی به عبری
放送する , 拡散する , 普及する , 発する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
방송하다 , 확산시키다 , 퍼뜨리다 , 방출하다
دیکشنری فارسی به کره ای
সম্প্রচার করা , ছড়িয়ে দেওয়া , প্রচার করা , নির্গত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
نشر کرنا , پھیلانا , پھیلانا , خارج کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
قطعه چوبی را بشکل منشور مثلث القاعده ساختن بنحوی که زاویه هر سطح نسبت بسطح دیگر قایمه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تخصیص
فرهنگ واژه فارسی سره
فرا گرفتن فرا ستدن، دریافتن، برداشت کردن گرفتن ستدن یافتن دریافت کردن، فرا گرفتن درک کردن، یا اخذ کردن از... برداشت کردن از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخل کردن
تصویر اخل کردن
در کاری خلل وارد آوردن کار شکنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم
فرهنگ لغت هوشیار